روانشناسی
کتاب و مجله » روانشناسی
مجموعه حکایات عرفانی و اخلاقی
کتاب .... مجموعه جکایات عرفانی و اخلاقی --- گرد آورنده: یدالله رنجبر کهن
شابک :3-7-91414-964-978- شماره کتابشناسی :1241203
گفتمش پوشیده خوشتر سر یار .......... خود تو در ضمن جکایت گوش دار
خوشتر آن باشد که سر دلبران ........... گفته آید در حدیث دیگران < مولانا >
امثال و حکایت عرفانی از دیر باز ایرانیان را میراثی گرانمایه به شمار می آمده است. این اشارات از فرهنگ غنی و پر بار پارسیان سر چشمه حیات گرفته و به دلیل همسو بودن با فرهنگ و تفکر مردم مورد پسند بوده است . مواردی از کتاب بشرح زیرمی باشد
روزی مردی با زنش در باغ نشسته بود و کتاب می خواند ،مرگش نزدیک شد. باغ را
گفت : تو را آب دادم و آبادان داشتم ، امروز من می روم با من چه خواهی کردن؟
از باغ آوازی آمد که مرا پای نباشد که با تو بیایم و چون تو بروی دیگری خواهد آمد ، از
باغ نومید شد ... پس زن را گفت عمر در تو کردم واز بهر تو رنج ها کشیدم امروز بخواهم
رفت چه کنی ؟ گفت تا زنده باشی خدمت کنم و اگر بمیری جزع و فریاد کنم و چون تو را
ببرند با تو تا لب گور بیایم و چون پنهان شوی در خاک نیایم اما بنالم و بگریم و باز گردم
و شوهری کنم ، مرد از وی نیز نومید شد. روی به کتاب کرد و گفت : بخواهم رفت ،چه
خواهی کرد؟ کتاب گفت : من با تو باشم اگر در گور شوی من مونس تو باشم وچون قیامت بر خیزد دستگیر تو شوم و هرگز تو را تنها نگذارم .
*********************
برای خرید
روی خرید پستی کلیک نمایید
*********************

شابک :3-7-91414-964-978- شماره کتابشناسی :1241203
گفتمش پوشیده خوشتر سر یار .......... خود تو در ضمن جکایت گوش دار
خوشتر آن باشد که سر دلبران ........... گفته آید در حدیث دیگران < مولانا >
امثال و حکایت عرفانی از دیر باز ایرانیان را میراثی گرانمایه به شمار می آمده است. این اشارات از فرهنگ غنی و پر بار پارسیان سر چشمه حیات گرفته و به دلیل همسو بودن با فرهنگ و تفکر مردم مورد پسند بوده است . مواردی از کتاب بشرح زیرمی باشد
روزی مردی با زنش در باغ نشسته بود و کتاب می خواند ،مرگش نزدیک شد. باغ را
گفت : تو را آب دادم و آبادان داشتم ، امروز من می روم با من چه خواهی کردن؟
از باغ آوازی آمد که مرا پای نباشد که با تو بیایم و چون تو بروی دیگری خواهد آمد ، از
باغ نومید شد ... پس زن را گفت عمر در تو کردم واز بهر تو رنج ها کشیدم امروز بخواهم
رفت چه کنی ؟ گفت تا زنده باشی خدمت کنم و اگر بمیری جزع و فریاد کنم و چون تو را
ببرند با تو تا لب گور بیایم و چون پنهان شوی در خاک نیایم اما بنالم و بگریم و باز گردم
و شوهری کنم ، مرد از وی نیز نومید شد. روی به کتاب کرد و گفت : بخواهم رفت ،چه
خواهی کرد؟ کتاب گفت : من با تو باشم اگر در گور شوی من مونس تو باشم وچون قیامت بر خیزد دستگیر تو شوم و هرگز تو را تنها نگذارم .
*********************
برای خرید
روی خرید پستی کلیک نمایید
*********************













لاک پشت موزیکال شلمن
دستکش ساق بلند
خردکن نایسر دایسر پلاس اصل
ساعت دیواری شراره
ساعت دیواری آینه ای آویسا
ساعت دیواری قلب
ساعت دیواری نود
ساعت دیواری قو
ساعت دیواری تابان
گردنبند سرامیک دست ساز سمبل دی
گردنبند سرامیک دست ساز سمبل اسفند
گردنبند سرامیک دست ساز بسمه الله
گردنبند طرح شمسه سرامیک دست ساز
رینگ انگشتری سنگ طبیعی عقیق زرد